409آنلاین |
نمی دونم چه بلایی بر سرم اومده فکر کنم همین طوری پیش بره تا چند وقته دیگه تبدیل به یه غول بشم.راستش الان از شما چه پنهون توی راه که داشتم برمیگشتم خوابگاه احساس گرسنگی برم عارض شد و چون هیچ گزینه ی دیگه ای به ذهنم نرسید به خودم تلقین کردم که تخم مرغ هم خیلی غذای خوبیه و خوشمزه هم هست،خلاصه اومدیمو نیمرویی درست کردیمو زدیم تو رگ،وقتی داشتم لقمه ی آخرو نوش جان میکردم به این نتیجه رسیدم که هنوز خیلی گشنمه و در نتیجه با پنیر و حلوا ارده ی اصل یزد(دو جزء جدانشدنی از اتاق ما)کار رو ادامه دادم و رسیدم به اونجایی که فهمیدم اصلا قرار نیست سیر بشم و الانم برای فرار از خوردن رو آوردم به این جا.(این خیلی واسم عجیه چون خیلی وقتا یه دونه تخم مرغم واسم زیاد بود) [ چهارشنبه 90/2/14 ] [ 6:39 عصر ] [ عالیه ]
|
|